high hopes
دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۲۵ ق.ظ
هنگام جوانی ... در آنسوی افق...
در دنیایی مملو از جاذبه ها و اعجاز ها...
اندیشه هایمان پرسه میزد...
بدون توقف...
بدون مرز...
و ناقوص جدایی شروع به نواختن کرد...
و ما عبور میکردیم از جاده ای طولانی...
از تقاطعی که حیات در آن رو به پایان بود...
فرار میکردیم... از زمان...
پیش از آنکه رویا هایمان را از ما صلب کند...
و تهی دستانی که پا به پایمان می آمدند...
قدم هایشان را با ما تنظیم میکردند...
گویی برای یافتن آینده به ما امید بسته بودند...
و انبوهی از موجودات حقیری که همت گماشته بودند تا ما را به زمین بدوزند...
به حیاتی که تدریجا رو به زوال میرفت!
و حال آن زمان را به خاطر می آوریم...
و در خواب دوباره به آنجا باز میگردیم...
و از راهی دور گذشته را تماشا میکنیم...
حال که تا ابد اسیریم در چنگال بلند پروازی...
با عطشی سیری ناپذیر...
و چشمان خسته ی ما همچنان در افق پرسه میزند...
در همان مسیری که بار ها و بار ها از آن عبور کرده بودیم!
آنجا...
آن زمان...
که سبزه زار ها سبز تر بودند...
نور ها درخشان تر بودند...
و در کنار دوستانمان ... شب ها حیرت آور بودند...
آری آن هنگام زندگی طعم شیرین تری داشت
آه......
مه صبحگاهی میدرخشد...
و آب جریان دارد...
در رودخانه ای بی پایان...
همیشه و تا ابد ...
(ترجمه ای آزاد از ترانه high hopes از pink floyd)
"SAR"
۹۳/۱۲/۰۴