نگاهم رو به پایین است و این دلتنگی پنهان
صدای بغض قلبم در سکوت متروی تهران
سکوتی مملو از درد و غم و فریاد یاد تو
تویی که رفتی و بی تو شده دنیای من زندان
ملاقاتی ندارد جز ملاقات من و فقدان
من و فقدان عطر تو ، من و فقدان آغوشت
دلم پر میکشد هر دم برای دیدن باران
تو که باران من بودی ببار امشب خلاصم کن
از این دریای خشکیده، از این آتش، از این بحران
"چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود"
نمیفهمیدمت حافظ، ولی اکنون چرا ... آسان!
چه آسان دل بریدی و ندیدی که غزل هایم
شده تلمیح یاد تو و تشبیهت به این و آن
تو خود تشبیه تفضیلی برای وصف هر وجهی
بیا و بگذر از شاعر برای گفتن هذیان
قطار آمد، کجا بودم؟ ... میان این توهم ها
فقط یک مصرع دیگر ... بیا دلتنگتم ... پایان!
"SAR"